برای آنها همه چیز با یک خبر شروع می‌شود:‌« او مُرد!» همه چیز با یک سؤال ادامه پیدا می‌کند: «می‌شود سرنوشت را تغییر داد؟!» اما لحظه‌ها می‌گذرند و هیچ‌چیز تغییر نمی‌کند؛ آنها می‌مانند و تکرار یک خبر کوتاه:«او مُرد!»

«او» می‌تواند پدر باشد یا مادر، پدربزرگ یا یک دوست و همکار قدیمی! « او» اگر پدر باشد یا مادر یا حتی یک دوست قدیمی غصه‌اش بیشتر است؛ بغض با همان خبر اول می‌آید و می‌نشیند توی گلو و ناگهان« مادر» می‌شود عزیز بچه‌هایی که ماه تا ماه سراغش را نمی‌گرفتند. برای این جماعت، قاعده همیشه همین است، حتی اگر« او» را از نزدیک ندیده باشند، حتی برای یک بار!

« او» می‌تواند«ستاره» باشد؛‌ یک آدم مشهور، یک چهره شناخته شده! می‌تواند ورزشکار باشد با مدال‌های رنگارنگ از مسابقه‌های مختلف! می‌تواند شاعر باشد، نویسنده یا بازیگر!‌ « او» اگر ستاره باشد، ناگهان عکسش روی در و دیوار می‌نشیند، تیتر یک روزنامه‌ها می‌شود!‌ اما شب هفت که می‌گذرد، «او» باز هم تنها می‌ماند تا«چهل» از راه برسد و روزها بگذرند بی‌شتاب تا «سال!»

بین جماعت مُرده‌پرست، «او‌» همیشه تنهاست!

مرگ اول غصه است؛ بهانه‌ای برای نوشتن یک گزارش و «پذیرش مرگ» یکی از سخت‌ترین موقعیت‌ها. براین اساس واکنش‌های عاطفی که افراد نسبت به از دست دادن یک دوست یا آشنا از خود نشان می‌دهند غیرطبیعی نیست؛ در حقیقت، ‌اینکه هر فردی در مواجهه با مرگ یک دوست احساساتی شود امری قابل پیش‌بینی است، چرا که جریحه‌دار‌شدن عواطف و احساسات بخشی از فرایند سوگواری به شمار می‌رود.

مراحل طبیعی پذیرش مرگ

پذیرش مرگ کار دشواری است! این را قبلا هم گفتیم؛ در درستی این جمله شکی نیست! براساس یکی از قدیمی‌ترین تحقیقات انجام شده، افراد 4مرحله مشترک را هنگام سوگواری طی می‌کنند:

مرحله انکارـ ناباوری: انکار اولین واکنش مشترک بین انسان‌های مختلف در مواجهه با شنیدن خبر مرگ است؛‌ چراکه ابتدا پذیرش مرگ مشکل است. فرد فکر می‌کند که این اتفاق تلخ و دردناک برای او روی نداده است و خواب می‌بیند، لذا آن را باور نمی‌کند.

مرحله خشم : در این مرحله فرد از خود می‌پرسد:«چرا من؟» از تلخی و بی‌عدالتی در تقدیر مرگ عصبانی است. از این‌رو رفتار تند و خشنی با دیگران دارد.

مرحله غم : در این مرحله فرد غمگین و گوشه‌گیر می‌شود ولی با گذشت زمان به تدریج فرد به روال عادی بازمی‌گردد و فعالیت اجتماعی خود را از سر می‌گیرد.

مرحله پذیرش : پذیرش مرگ به معنی بازگشت فرد به شادی نیست بلکه فرد به مرحله سازگاری و رویارویی با واقعیت می‌رسد. او به تدریج می‌پذیرد که به زندگی خود بدون حضور عزیز از دست رفته ادامه دهد. همه ما این احساسات را بعد از شرایط پر استرس تجربه می‌کنیم، احساساتی که باعث دردهای درونی ما می‌شوند؛ اما اگر کمی در رفتار اطرافیان مان دقیق شویم به یک نتیجه می‌رسیم: « شکل عزاداری بین بسیاری از خانواده‌ها مدت‌هاست که تغییر کرده است.»

چیزی میان ما اتفاق افتاده است؛ اتفاقی که کم‌کم در کوچکترین آداب و رسوم مربوط به مراسم عزاداری خود را نشان می‌دهد؛ حالا دیگر مرده‌ها، انسان‌های فراموش شده‌ای هستند که با مرگ، اسمشان دوباره بر سر زبان‌ها می‌افتد.

برای به خاطر آوردن این تغییر تنها کافی است یک تصویر را به یاد بیاورید: «کوچه و خیابان‌های شهر و آدم‌هایی را که مقابل آگهی‌های ترحیم چسبیده روی دیوارها ایستاده‌اند، آدم‌هایی که صفحه آگهی‌های ترحیم روزنامه‌ها را ورق می‌زنند و بین تمام آن آگهی‌ها دنبال یک اسم آشنا می‌گردند.»

برای همه آنها «سیاه» مُد روزهای عزاداری است و «خرما» محبوب‌ترین وسیله پذیرایی؛ همه چیز مثل یک برنامه، از پیش تعیین‌شده و تکراری است؛ آنها مدام آب و جارو می‌کنند روزگار رفته را.

وقتی عزادار روزها می‌شویم

اما مُرده‌پرستی فقط رسم ما نیست؛ در بیشتر نقاط دنیا به مردگان بیش از حد توجه می‌شود. با این حال به‌نظر مى‌رسد که این موضوع بیشتر به یک عادت عمومى در بین ما تبدیل شده است. دکتر فرید نوروزی، روان‌شناس درباره این عادت عمومی می‌گوید: « بیشتر ما بعد از گذشت چندین روز از ارتحال، برای مرده‌مان بهترین نوع مقبره و یا سنگ قبر را می‌سازیم؛ این در حالی است که این مُرده همان پدر یا مادر یا عزیزی بوده است که توانایی دکتر رفتن یا راه رفتن را نداشته و فرزندانش با کمال بی‌تفاوتی از کنار این مسئله رد می‌شدند. به‌نظر من اگر احترام به مرده را بخواهیم در تشکیل مراسم سنگین و خرج‌های آن‌چنانی معنا کنیم، این امر اشتباه است، بهتر است در اینجا از کلمه مُرده‌پرستی استفاده کنیم، نه احترام.»

این روان‌شناس ادامه می‌دهد: «‌اگر کمی به اطرافیان خود نگاه کنیم، می‌بینیم بیشتر ما تا زمانی که دوست و فامیل در کنار ما هستند به آنها بی‌توجه هستیم، به عبارتی برایشان تَره هم خرد نمی‌کنیم اما همین که یکی از آنها از دنیا رفت یادمان می‌افتد که «اویی» هم بوده است.

 به‌نظر من این مسئله می‌تواند در آموزه‌های رفتاری ریشه داشته باشد؛‌ متأسفانه بیشتر اوقات می‌ترسیم به یکدیگر ابراز علاقه کنیم، سعی می‌کنیم هرگز اشتباهات همدیگر را فراموش نکنیم اما لحظه‌ای که می‌شنویم یکی از آشناها از دنیا رفته است ناگهان همه خوبی‌هایش به یادمان می‌آید، افسوس فرصت‌های گذشته را می‌خوریم و دقیقا فقط و فقط به خاطر همین افسوس، برایشان با شکوه‌ترین مراسم عزاداری را می‌گیریم و یا در مراسم مختلفی که برایش ترتیب داده‌اند، شرکت می‌کنیم و همپای بقیه گریه و زاری می‌کنیم! چرا؟ چون ما افکار مُرده‌پرستانه داریم، افکاری که به روحیه عزادار و سوگوار ما مربوط می‌شود.»

دکتر نوروزی معتقد است که ما در این شرایط عزادار روزها می‌شویم نه اشخاص؛ او می‌گوید:«همانطور که می‌دانید همه ما در مراسم ترحیم بیشتر از گذشته مرده حرف می‌زنیم، از روزهای از دست رفته، روزهایی که می‌توانستیم دوست داشتن، ابراز علاقه کردن، یاری نمودن و مهربان بودن را با اطرافیان خود تجربه کنیم. در حقیقت ما برای از دست رفتن این روزهاست که عزاداری می‌کنیم؛ برای از دست رفتن همین روزهاست که مراسمی باشکوه برگزار می‌کنیم و تا مدت‌ها عزادار می‌مانیم.»

از گذشته تا امروز

با تمام این تفاصیل یک نگاه به گذشته نشان می‌دهد که این عادت جمعی از روزگاران دور با ما بوده است؛ چنانچه در لغت‌نامه دهخدا در مقابل کلمه مرده‌پرست نوشته شده است: «‌فردی که مرده را پَرستد و به او اظهار علاقه کند و حرمت گذارد. به دیگران تا زنده‌اند وقعی و ارجی ننهد اما پس از مرگشان سوگواری کند و در شرح فضیلت و مقام‌شان افراط کند.»

از لغت‌نامه دهخدا که بگذریم، باز هم می‌توانیم در دنیای شعر و ادب سراغی از این عبارت بگیریم؛ مُرده‌پرستی از مدت‌ها پیش به نحوی در دیوان شاعران ما جای گرفته است! دقیق‌تر که بگوییم از قرن هفتم هجری؛ از روزگاری که مولانا جلال‌الدین بلخی در دیوان خود از نامهربانی روزگار نوشت:
« گهی خوشدل شوی از من که میرم
 چرا مرده‌پرست و خصم جانیم
 چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
 رخم را بوسه ده اکنون همانیم...»

از روزگار مولانا و شمس قرن‌ها گذشته است، سبک زندگی، ارتباطات و همه چیز ما آدم‌ها تغییر کرده اما هنوز هم می‌توان این عبارت را در فرهنگ مردم دید؛ شاید به همین دلیل است که شاعران معاصر بیشتر از هر زمان دیگری از این صفت گفته‌اند و نوشته‌اند؛ تنها یک جست‌وجوی کوچک در اشعار شعرای معاصر گواهی بر این مدعاست: باور نمی‌کنید؟! این شعر را بخوانید:
«زنده‌کش بوده و با مرده‌پرستی شادیم
این گواهیست که ما طالب گوریم هنوز»
این بیت معروف از معینی کرمانشاهی است که اینگونه از نامرادی مردم زمانه گله می‌کند.

جالب اینکه گویا اهل هنر، خود بیشتر از هر کسی به مُرده‌پرستی اطرافیان‌شان پی‌برده‌اند؛ شاید به همین دلیل هوشنگ ابتهاج گفته است:
« گنج بی‌قدرم به دست روزگار مُرده دوست
 آن گهم داند کــه خــود در خاک بسپارد مرا »

زنده یاد مهدی سهیلی نیز، به زبان طنز از مرده‌پرستی مردم زمانه سخن گفته است:
« تا مرا روح و روان در تن بود، موقع سردی بازارم بود
مردنم معرکه‌ای برپا کرد، دکه‌مرده‌پرستی وا کرد
رادیو ساعت9 داد خبر، که سهیلی به جنان کرد سفر
روزنامه، ز ره آقایی ، در غمم کرد قلم فرسایی
آن یکی گفت به صد ناله‌وسوز، بی‌پدر شد ادبیات امروز»

با تمام این تفاصیل، مرگ همیشه ما را غافلگیر می‌کند؛ نگاهی به تاریخ و زندگی روزمره اجتماعی ما، تاییدی بر این مدعاست. شاید صفت مُرده‌پرستی که همیشه گفتن و به‌خاطر آوردنش روح ما را آزار داده است از همین واقعیت می‌آید که نحوه مرگ برای ما مسئله‌ای ارزشمند است و این در مورد قهرمان‌ها و اسطوره‌هایمان بیش از پیش خودش را نشان می‌دهد؛‌ اسطوره‌هایی که در هیاهوی زندگی روزمره از آنها غافل شده‌ایم. تعجب نکنید اما حالا می‌توانیم از زلزله بنویسیم:
مرده‌پرستی و زلزله؟! این دو کلمه چیزی را به خاطر شما می‌آورند؟ بله! حکایت، نقل حکایت غم‌انگیز فوت ایرج بسطامی در زلزله بم است؛ حکایت جدایی ابدی از یک هنرمند نامی؛ هنرمندی که بعد از مرگ، نامش زنده شد!

ایرج بسطامی را می‌خواهیم در روزهایی به یاد بیاوریم که هنوز زنده بود؛ در روزهای قبل از پنجم دی ماه سال 1382! تصویر اما واضح نیست؛ ‌شاید بسطامی نشسته است در کنج خانه‌ای در کوچه پس کوچه‌های شهر بم، به دور از تمامی حرف و حدیث‌ها در بی‌خبری کامل! اما آمدن زلزله خیلی چیزها را تغییر داد؛ این ویژگی منحصربه‌فرد زلزله است! حالا دیگر می‌توانیم او را در روزهایی به خاطر بیاوریم که تیتر بسیاری از خبرگزاری‌ها شد:
«کاست صدای مرحوم ایرج بسطامی در کرمان کمیاب شد». این عنوان خبری بود که مدت کوتاهی پس از زلزله بم و مرگ بسطامی، روی تلکس خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران نمایان شد.

ایرنا در آن روزها به نقل از سعادت ارجمند، رئیس انجمن موسیقی کرمان نوشت:«متأسفانه مُرده‌پرستی در ایران ریشه فرهنگی و رواج بسیار دارد. گاه یک فرد عادی را چنان بالا می‌بریم که از او بُت بسازیم اما نسبت به افراد با ارزش و کم‌نظیر بی‌توجهیم و زمانی که او را از دست دادیم در بوق و کرنا می‌زنیم که ، افسوس و صد حیف که او مرد...»

سعید فاتحی، مسئول یک فروشگاه عرضه محصولات فرهنگی در کرمان نیز در آن زمان گفته بود:« مرحوم بسطامی تا پیش از مرگ ۱۱ کاست ارائه کرده بود که تا آن زمان کسی سراغشان را نمی‌گرفت اما از روز پس از وقوع زلزله بم تاکنون بارها برای کاست‌های ایرج بسطامی به شرکت‌های پخش آثار صوتی و تصویری سفارش داده‌ام.»

این بازی روزگار است یا چیز دیگر نمی‌دانیم، اما آوازهای بسطامی پس از مرگش قدر و قیمت بیشتری یافت! این گرایش عمومی به آثار بسطامی پس از مرگ او، این موضوع را به روایتی تکراری از یک ویژگی نامطلوب جامعه شناختی در ایران تبدیل کرد.

دکتر عباس گلدوست، مشاور دانشگاه تربیت معلم در تایید این مطلب می‌گوید: «برآورد عموم بر این است که ما ایرانی‌ها و البته شرقی‌ها مردم مرده‌پرستی هستیم و این به‌دلیل وجود یک صفت خاص در فرهنگ ماست، همه ما سنت‌گرا و گذشته‌گرا هستیم. مردم ما با توجه به اینکه جزو کهن‌ترین تمدن‌های دنیا هستند، این نگاه به گذشته همیشه همراهشان است، لزوما افتخار آنها به گذشته‌شان است. همین امر باعث شده که تمام مواردی که مربوط به گذشته آنهاست، برایشان عزیز باشد.

درست به همین علت وقتی کسی را از دست می‌دهند، آن فرد ناگهان به گذشته آنها تبدیل می‌شود، گذشته‌ای که قابل برگشت هم نیست در نتیجه ناخودآگاه آن فرد هم برایشان عزیز می‌شود.»این استاد دانشگاه معتقد است:«یکی از دلایل این امر این است که ما در دوران‌گذار زندگی می‌کنیم، آن قدر گرفتار مشکلات روزمره هستیم که فرصت نمی‌کنیم به اطرافیان‌مان توجه کنیم و ناگهان چشم باز می‌کنیم و می‌بینیم که آنها را از دست داده‌ایم، اینجاست که تمام گناه مسائل اجتماعی را به گردن خودمان می‌اندازیم و در مرگ عزیزانمان خودمان را بیش از همه سرزنش می‌کنیم. این دوره گذار، این عادت و رفتار عمومی مرده‌پرستی را تشدید می‌کند.»

دنیا کوچک است؛ به درستی این جمله هم شک نکنید! از کوه‌ها که بگذریم، آدم‌ها بالاخره یک روز به هم می‌رسند؛ حتی اگر پشت دیوار فراموشی مانده باشند. حالا دیگر نقل گذشت روزگار نیست، حکایت فراموشی آدم‌هایی است که ناگهان آن اتفاق ناممکن برایشان ممکن می‌شود و آنها می‌مانند در حسرت روزهایی که گذشت؛ روزهای بدون او!

کد خبر 53117

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز